غریبه در رابطه دوگانه هم دور است و هم نزدیک.
او یک چهره تام است او دوست داشتنی است،چون چهری رازدار دارد
در رابطه دو نفره، تنها زمانی به سخن رو میکنیم که توان برقراری رابطه در سکوتمان نمانده باشد، که چشم هامان دیگر چیزی برای "نگاه" کردن نداشته باشند،که لبخند ها خاموشی سبک شان را تلف کرده باشند.
ما به سخن وا داشته می شویم و اینچنین ابتذال و خستگی در هم باشی آغاز می شود.
مردم راست می گویندچون راستگویی آسان تر از دروغگویی است اما عاشق دروغ می گوید،بسیار هم می گوید ، تا معشوق "راستی"عشقش را بپذیرد .
در اینجا دشواری ستوه آورنده ای عاشق را مچاله می کند . از یک سو، تعهد عاشقانه ، گزاردن اصول اخلاقی را ضروری می کند و از سوی دیگر ،عشق ورزی ، یکسره بی اخلاقی است .
باسلام خدمت شما
عالی می نویسی موفق و پیروز باشی
به من سر بزن و نظر ت را بگو
سلام امیدوارم این متن یه جور به مبارزه طلبیدن نباشه! چون دیگه نمی خوام جلو تو هم کم بیارم. در مورد متن هم بعدا کامنت میزارم.
یادمه اولین روز گونه هامو تر کردی
وقتی دیدی دیوونم حرفامو باور کردی
خیالت راحت شد که بی تو میمیرم
محبتو از اون وقت کمتر و کمتر کردی
گفته بودی با منی حتی اگه نباشم
کلاغ خبر میاره شبو با کی سر کردی
تو دوسم نداشتی این از چشمات می بارید
نمی دونم شعرامو واسه چی از بر کردی
از هر جا می گذشتی گل به پاهات می ریختم
تو به جاش تو قلبم هزار تا خار می کردی
راستی چرا چنین می کردی...
حتی به وبلاگم هم سر نمی زنی....!!!
چرا ؟!!!
سلام دوست عزیز ... چهار خط پر از احساس نوشتی ... داشتم به خودم ترحم می کردم ... مطلبت خیلی قشنگه ... کاش می تونستم معنیش رو بفهمم .
از اینکه منو قابل می دونی و به وبلاگ خودت سر می زنی ؛ متشکرم
خدا به همراهت
سلام دوست من .
خوبی ؟
مطلبت زیبا بودش .
منم بعد از مدت هـــــــــــــــــــآ اپـــــــیدم...
راستی ببخش که دیر بهت سر زدم .
امیدوارم که منو فرامشو نکرده باشی .
بدوووووووو بیا که منتظرم .
دو دوست در بیابانی در حرکت بودند.در میانه راه بر سر موضوغی به مشاجره پرداختند.
در این میان یکی از آن دو دوست بر صورت دیگری سیلی زد.
آنکه بر صورتش سیلی خورده بود ناراحت شد.اما چیزی نگفت تنها بر روی شن ها نوشت.
"امروز بهترین دوستم بر صورتم سیلی زد" آنها به رفتن ادامه دادند.تا به یک واحه رسیدندوتصمیم گرفتند تنی به آب بزنند.
آنکه صورتش سیلی خورده بود به درون آب پرید .اما نزدیک بود که غرق شود.
دوستش فوری خود را در آب پرتاب کرد و او را نجات داد.وقتی از آب بیرون آمدند.آنکه نجات یافته بود.بر روی سنگی حک کرد. "امروز بهترین دوستم زندگی ام را نجات داد"
دوستش از او پرسید:چرا وقتی تو را ناراحت کردم بر شن ها نوشتی اما این بار که زندگیت را نجات دادم بر سنگ؟
او در جواب گفت:وقتی کسی ما می رنجاند باید آنرا بر شن نوشت تا بادهای بخشش و گذشت آن را پراکنده و پاک سازد.
اما وقتی کسی کار نیکی برایمان انجام می دهد باید بر سنگی حک کنیم.تا هیچ بادی نتواند آنرا پاک کند.
یاد بگیریم دردهایمان را بر روی شن بنویسیم و شادیهایمان را بر سنگ حک کنیم.
می گن :
یک دقیقه طول می کشد تا شخص خاصی را بیابی .
یک ساعت تا او را ستایش کنی.
یکروز تا دوستش بداری.
اما یک عمر تا فراموش کنی!
شــــــــــــــــاد باشی
خدانگهدارت...
سلام. شاید ۱۰۰ بار تلفن زدم. میدونم باور نمی کنی! ولی داری اشتباه میکنی!
سلام
از اینکه به دعوتم پاسخ دادی ممنون
بیا که باز هم آپ کردم و باز منتظرتم
سلام امیدوارم این متن یه جور به مبارزه طلبیدن نباشه! چون دیگه نمی خوام جلو تو هم کم بیارم. در مورد متن هم بعدا کامنت میزارم.... !