رو به غروب

امشب طرز لباس پوشیدنش را به خودش واگذار کرده ام

هر طور که دلش خواست می تواند به خانه بیاید

ای کاش امشب با لباس ساده.موهای پریشان و چهره ای خسته بیاید

تا خودم برای فردا شیک و ریکش کنم

آخر با هم قرار گذاشته ایم

که فردا عصر برویم و دست سحر را بگیریم و

مثل کارت پستال های قدیمی رو به غروب برویم.........

                                                                                   --رسول آبادیان--

نظرات 7 + ارسال نظر
زوربا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:11 ب.ظ http://bigstop.blogsky.com

سلام. صنم عزیزم! امشب تصمیم دارم پیشت بیام نمیدونم ب آغوش می خوای من رو بپذیری یا با دستای گرمت؟
می دونم که هر چقدر هم که من بد باشم تو خوب هستی و همیشه با آغوش باز از من پذیرایی کردی.
شاید نتونیم با هم بریم و مثل کارت پستال ها تو غروب محو بشیم. ولی چند دقیقه کوتاه هم برای من بسه!
نمیتونم قول بدم که با موهای جولیده بیام ولی میتونم بهت بگم اگر دوست داشته باشی میتونی موهام رو بهم بریزی و جولیده اش کنی!
دلم برای لمس کردن صورتت تنگ شده.

توپولی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 ب.ظ http://topoli6612.blogsky.com

سلام گلم
خوبی؟
قشنگ بود
کاش همیشه میشد همه چی مثل کارت پستال شه!
چه زندگی خوشگل میشد....

امیر پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:47 ب.ظ http://pws.blogsky.com

سلام دوست عزیزم!
وبلاگ زیبا و لطیفی دارید . وقتی متنها روخوندم و تموم شد یه جوری شدم....!!! دلم اروم گرفت.....
الان که دارم اینارو میخونم از ته دل لمسشون میکنم.... اصلا خیلی خیلی قشنگه...
همین نزدیکیهای وبلاگ قشنگ شما ، همسایه ای هست که قلب خونش واسه حضور شما میتپه . اون خونه منتظر ِ که شما بیاین و با دقت گوشه گوشه اش رو ببینید . صاحب خونه دل شما رو خیلی دوست داره و به این امیدواره که حضور شما و نظر پر مهرتون گوشه ای از آرزوی اون که شادی و خوشحالی ِ شماست رو برآورده کنه . پس قدم رنجه کنید به هم پسر خاله بشیم و به هم لینک بدیم و یاعلی... !
. همیشه شاد باشید و در پناه یزدان

سینا جمعه 2 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:42 ق.ظ http://pesaretanha.blogsky.com

قشنگ میشه!

بانمک شنبه 3 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:28 ق.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام صنم خانوم
خسته نباشی
جالب بود ولی من نفهمیدم انی که وگفتی چی بید؟
راستی من هم آپ کردم پیش من هم بیا
ممنون
تا بعد...

هرروز پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:46 ق.ظ http://harruz.persianblog.com

صنم؟! من عاشق این اسمم. اما اگه لباس پوشیدنشو به خودش واگذار کردی پس چرا دیگه ای کاش می گی؟

امیر دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:33 ب.ظ http://pws.blogsky.com

شب است و گیتی غرق در سیاهی شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند و از دل شبهای زمستان سرد ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ، شب را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . .
سلام مهربون ، زیبا می نویسی... با فکری زیباتر... با دیدی متفاوت از بقیه.
از اینکه خواننده وبلاگت هستم بسیار خوشحالم.
من هم آپ کردم به منم سربزنید
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد